Adventures of Varda

Adventures of Varda

سرگشتگی و حیرانی ما رو پایانی نیست
بیا سرگردون و حیرون زیبایی ها باشیم
و لمس کنیم هرآنچه دیدنی و حس کردنیه
چرا که آدمی زنده ست
برای زندگی کردن...
+در جستجوی «ماجرا»

آخرین مطالب




۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

این مدت نبودم. روزهای خوبی نبود. و معنی روز بد برای من روزهایی نیست که شکست عشقی خوردم یا استادم دعوام کرده. روزهای بد برای من روزهایی هستن که خودم رو گم میکنم. اینجور که صبح از خواب بیدار میشم، در قالب یک آدم معمولی که نمیشناسمش جوری صبح رو به شب میرسونم که آخر شب باورم نمیشه زنده بودم و زندگی کردم. روزهایی که نقطه ی مقابل آدمی ام که دوست دارم باشم. خالی از رویا و هدف و آرزو و حتی خوشگذرانی های معمول محبوبم.

سکان کشتی زندگی گاهی لیز میخوره از دستم و با اینکه جدیدا راه به دست گرفتن دوباره ش رو یاد گرفتم ولی هنوز بلد نیستم که نذارم سر بخوره. احتمالا وقتی توی این ماه های در پیش رو برای USMLE به سوالهای روانپزشکی برسم بتونم جوابی برای این سوالم پیدا کنم. راستی بهتون گفتم که شروع کردم برای امتحان خوندن و قراره بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی امتحان بدم؟ سخت تر از تمام چیزهاییه که به مخیله ی آدم خطور میکنه، ولی خب ما عادت کردیم به نمیدونم چطوری انجام دادن کارهایی که حتی بعد از انجامشون غیر ممکن به نظر میان.

آخرین امتحان دوران تحصیلم رو چند وقت پیش دادم و تمام! الان صلاحیت بالینی دارم و باورم نمیشه دیگه هیچ کسی قرار نیست هیچوقت به زبان فارسی ازم بخواد الگوریتم برخورد با acute abdomen رو براش توضیح بدم. باورم نمیشه دیگه عبارت "داوطلبین و دانشجویان گرامی..." رو از دهان هیچ خانم چادر بسر بی اعصابی توی سال شهدای وسط دانشکده نمیشنوم. مثل دخترک 16 ساله ی احساساتی که از دوست پسر abuser و بی احساسش جدا میشه، من همین حالا دلم برای این دانشکده ی پزشکی مزخرف تهران تنگ میشه.

بیشتر از این بنویسم حال و هوای درس خوندنم از بین میره و از اون طرف سوالهای UWorld کاردیولوژی دارن صدام میکنن که "توروخدا بیا ما رو نفهم!" لذاست که فعلا خداحافظ.

 

+هروقت اومدم باهاتون حرف زدم بدونید سکان توی دستامه.

++آخرین روزهای زمستونه. گفتم تا هنوز خداحافظی نکرده عکسی بذارم که حق مطلب رو ادا کنه. اسم عکس این پست رو هم میذارم "زمستان آنطور که شایسته است!!!". بوی عید میاد و هوای تهران بهاریه. چقدر دلم تنگ بشه برای همین روزهایی که دلم شور جوونه زدن سبزه های گندم و پیدا کردن شمع های سفره ی هفت سین رو میزنه.

+++یک traditionی جدیدا من و "این آقا" با هم گذاشتیم که هرسال عید نوروز به همدیگه کادوی دست ساز هدیه بدیم. مغزم هنگ کرده و من هیچوقت فکر نمیکردم در ابراز علاقه بهش خلاقیت کم بیارم. کاش اگه ایده ی خوبی داشتید برای خوشحال کردن یک پسر بچه ی 28 ساله بهم بگید. ممنونم!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۳۱
Varda Valinor