در ستایش کلبه های چوبی
سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۱ ق.ظ
شاید تجسم خاطره ی زمستونی در آینده ی دوره که برگشته و روح سرگشته م رو قلقلک میده. روزی که خسته از ماه ها زحمت نشستم روی صندلی، خودم رو توی پتو مچاله کردم، به سکوت کلبه ی چوبی فکر میکنم و تویی که به من قول دادی شومینه رو روشن کنی تا صدای ترق ترق زغال هاش قلبمو گرم کنه.
+زیاد پست میذارم؟ بله! آدمیزادی که در سرزمین خودش قدرت نداشته باشه تا جایی که میخواد فریاد بزنه به چه درد میخوره؟
۹۹/۱۱/۲۱