متوجه شدم این روزها به شدت دچار anxiety induced procrastinationام. یعنی یک جاهای نامعلومی که خودم هم خبر ندارم اعتماد به نفسم در طی سالیان نابود شده و در درونم فکر میکنم از پس کارها بر نمیام. نتیجه ش میشه انجام ندادن کارها تا لحظه ی آخر و گرم کردن سر خود به چیزی جذاب تر!
اینه که اولین task امروزم سرچ کردن درباره ی راه حل کاربردی و درست حسابی برای این بلای خانمان سوزه.
مقاله مون آماده شده و امروز قراره سابمیت بشه. شب با «ف» قراره صحبت کنم و ازش چم و خم دانشگاه های میزوری رو بپرسم. از وقتی فهمیدیم I-140های ماساچوست و بالتیمور میره تگزاس (و خب به خاطر نخبه پروری این دو صف گرین کارت NIWتگزاس تا آن سر دنیاس و سه سال طول میکشه!) نظرمون از هاروارد و جانز هاپکینز برگشته به هر دانشگاه خوب و بدی که پرونده های ایالتش به نبرسکا بره.
گاهی مچ خودم رو در حالی میگیرم که به خودم میگم وای اگه هاروارد بری همه میگن رفته هاروااارد!! بعد که به هزینه های زندگی و این صف گرین کارت طولانی فکر میکنم به خودم میگم زن! این همه سال برای تشویق بقیه زندگی کردی چی شد که حالا به خاطر اسم و رسم میخوای بری جایی که چندسال سختی بکشی؟ رتبه دو رقمی و دانشگاه تهران توی ایران چه گلی زد به سرت که انتظار داری پست داک هاروارد بزنه؟ آیا ندیدی چه فارغ التحصیل های دانشگاه های کوچیکتری که از شماها عاقبت بخیر تر شدن؟ و بعدش میشینم لیست دانشگاه های مرکز و غرب رو نگاه میکنم. :)) فقط امیدوارم سر از استنفورد و سواحل غربی درنیارم که من تحمل گرما ندارم. منو ببرید یه جای سرد و پربرف خواهشا. :(
خلاصه که امروز روز پرماجراییه. پس پاشیم که به تعویق انداختن شروعش دردی رو دوا نمیکنه.
+یادم باشه برگشتم درباره ی عینک رنگارنگ زندگی که تصمیم گرفتم کم کم به چشم بزنم باهاتون حرف بزنم. ^_^ نتیجه ی سرچ برای اون procrastination رو هم امتحان میکنم و اثربخشهاش رو اطلاع میدم بهتون!